ArshamArsham، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره

Love and sun

يلدا

ارشامم يه يلداي ديگه يه پاييزه ديگه گذشت و يه زمستونه زيباي ديگه يلدات مبارك نفسم پسر بهاريه من يه يلداي ديگرو تجربه كردي . اي خداي مهربونم شكر كه دوباره يه سال ديگه يه زمستون ديگه يه يلداي ديگرو كنار پسرو همسرم تجربه كردم .
1 دی 1392

30ماهگيت

ارشامم ٢سالو نيمه شدي ٣٠ماهه شدي نفسم همين روزا ميشينم كامل از شيرين كاريات مي نويسم
3 آذر 1392

اتاق ارشام

ارشامم از بعد مريضيت خيلي بد عادت شده بودي تو مريضي همش تو بغل بوديو بي حال ديگه بعد خوب شدنت نصفه شبا بيدار ميشدي با گريه و قلدري ميگفتي بغلم كن منم محل نميدادم تا اخر به خوابيدن رو سينه مامان ختم ميشد ديگه رو تختم نميخوابيدي منم فك كردم تنها راه چاره جمع كردن تخت خودمون و اتاق مستقل واسه پسرم ديروز دست به كار شديم با بابا تختو جمع كرديم الان اتاق كاملا متعلق به پسرم البته شب ما رو زمين شما هم رو تخت خوابيدي در كمال ناباوري ديشب تا صبح راحت خوابيدي نه وول زدي نه نصفه شب بيدار شدي يه خواب راحت . از اين به بعد ميرم تو كار خوشگل كردن اتاق پسرم.
14 شهريور 1392

٢٧ماهگي

ارشامم پسرم عزيزم نفسم زندگيه من ٢٧ماهگيت مبارك دوست دارم مامان ٢٧ ماه تو بغلم كنارم بوديو بهم ارامش دادي با بوي تنت كه مستم ميكنه با شيطونيات شيرين زبونيات مامان گفتنت منو خواستنت وقتي ميگي نه فقط مامان يعني اون لحظه رو با دنيا دنيا عوض نميكنم پسر بهاريه من دوست دارم.
3 شهريور 1392

مهموني

ارشام جون از صبح شنبه تصميم گرفتيم بريم خونه خاله سارا دوست مامان وسايلامونو جمع كرديم راه افتاديم چون يه شهر ديگه بود بايد قطار سوار ميشديدم خوب بود تو راه خيلي اروم بودي يه نيم ساعتين خوابيدي تو راه نزديك خونه خاله كلي گاو قو اهو همه جچي ديدم خيلي جاي قشنگيه الانم كه دارم مينوسم هنوز اونجاييم تو خوابيدي خاله هم خوابيده ساعت ٨ صبح امروزم تا بعداظهر مي مونيم بعد از ظهر برميگرديم كه پسرم صبح فردا به مهدش برسه منم به كلاس زبان عكساي منظره هاي اينجا رو هم ميزارم رسيدم خونه در ضمن خيلي خيلي اقا بودي .
3 شهريور 1392

بعد از ١هفته مريضي

ارشامم ديروز بعد ١هفته مريضيت بردمت مهد يه٢ساعتي موندي اومدم دنبالت اين چند روز كه نرفتي خوشت اومده بود يكم بغض كردي ولي خوب دوباره مهد شروع شد خيلي نگران زمستون امسالم چون مهد ميري ميترسم همش مريض شي اي خدا .
1 شهريور 1392

تب لعنتي

ارشامم عزيزم دلم واسه شيطونيات تنگ شده نفس مامان الهي فدات شم كه انقد بيحالي همش ميخواي بغل باشي هيچي به جز اب نميخوري پري شب يهو لرز كردي بعدم تب بالا واسه اولين بار اين طوري ميديدمت صبح ديروز برد يمت دكتر گفت ١از گوشات چرك كرده پنيسيلين داد همه اينا يه طرف دارو نخورد نت از همه بدتر به هيچ روشي نميخوري اصلا مجبور ميشيم به زور بهت دارو بديم زير چشات گود افتاده شكمت صاف صاف شده بدتر از اون دندوناي كرسيت كه ١ماه پيش درد داشتو باد كرده بود اونم ٢روز قبل مريضيت باد كرده اذيتت ميكنه همه چي قاطي شده جرات نميكنم وزنت كنم ميدونم كلي كم كردي اي خدا من طاقت ندارم تو كه مريض ميشي منو بابات هم مثل تو مريض ميشيمو بي اشتها اي خدا ارشامو ميسپارم به خودت اي...
26 مرداد 1392

ارشام و مهد

ارشامم ديگه كاملا عادت كردي به مهد ديگه وقتي ميخوام بيام بيرون گريه نميكني خيلي خوشحالم عزيزم خدا رو شكر ديگه خوشحالي اونجا منم خوشحالم ساله ديگه همين موقع فك كنم ديگه كاملا دانماركي حرف بزني فقط ساعت خوابه يه خورده به هم ريختست كه از امروز دارم درستش ميكنم كه ظهر اونجا بخوابي دوست دارم تا بينهايت پسر ٢سالو ٢ماهه من
15 مرداد 1392

دومين باغ وحش

ارشامم ديروز واسه دفعه دوم رفتي باغ وحش نه دوربين بردييم نه تشكيلات چون قرار نبود بريم ولي يهويي رفتيم اين دفعه بيشتر حيوونارو ميشناختي مخصوصا پينگو و دوستش هههه فيل هم خيلي دوست داري همش ميگفتي الفنت يه چرت كوچولو هم زديو ٣ساعتي بوديمو بعد برگشتيم خونه. راستي مامان ديروز موهاشو كوتاه كوتاه كرد.
13 مرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به Love and sun می باشد